مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تابـیده است از دو نـظـر بر تو آفـتاب هم دخـتـر حـسـینی و هم دختر رباب هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین نام تو را سکـیـنـۀ خود کرده انتخـاب دربــارۀ مــقـام بـلـنـد تـو گـفـتــهانــد: ممـسوس در خـداست شـبـیه ابوتراب در هر دو عالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویۀ "شیعـتی" شدی دیگـر برای شیـعـه گـوارا نـبـوده آب در کـربـلا و کوفه و شام و مدیـنه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شـنـیـدهام از سهـلساعـدی داغ تو را گرفـتهام از مجـلس شـراب "بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیدهای از فاطمه بهخواب رویش سیاه باد و دو دستـش بریده باد هرکس که دستهای تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب یک رکعت از نوافـلـت اما قـضا نشد گیرم هزار بار رسیـدی به اضطـراب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب ای روضهخوانِ واقعـۀ کـربـلا! بگو؛ با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند تا دشمن از شما نـتوانـد بـرد حـجـاب ای بـشکـند دهـان قـلـمهـای روزگـار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب! باشد دعـای خـیر تو تعجـیل در فـرج زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب |